حالات امیرالمومنین علیه السلام در شب نوزدهم
خون جبین به گلشن حُسنش گلاب شد چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد از خون او به دامن محراب، نقش بست بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد شمشـیر، گریه کرد به زخـم سر عـلی حتی به غربتش جگر خـون کباب شد محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت: یا فـاطمه! دعـای عـلـی مستجـاب شد مویی که شد سفـیـد ز هجـران فاطـمه جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟ هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار سهـم تـراب، خـون سـر بـوتـراب شد فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد ای وای! چار رکن هـدایت خراب شد هر پـادشه سـتـم به رعـیت کـند ولـی پیوسته بر عـلـی ز رعـیت عـذاب شد هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت هم خصم بهـر کشتن او در شتاب شد میثم! سرشک دیده و خونجگر کم است بر رهبری که پیـر به فصل شباب شد |